هرگاه به کلمه هو المصور برمیخورم که یکی از نام های مقدس خداوند سبحان است، به یاد سینما میافتم. وقتی روایات به شدت تصویری قصههای قرآن را میخوانم نیز سینما را تجسم میکنم. زمانی که به جمله عجیب امیرالمومنین علی (ع) رجوع میکنم که فرمود «من خدایی را که نبینم، نمیپرستم و قلب من خداوند را با حقایق ایمان میبیند»، سینما در ذهنم تداعی می شود و آن هنگام که به بیان علمی آلبرت بندورا فکر میکنم که میگوید «۷۵ درصد از یادگیری کودک از طریق تماشا حاصل میشود»، به اهمیت سینما پی میبرم و آن را بهتر میشناسم و هر بار به پدیدهها و واقعیتهای بیرون از خود، خوب دقت کرده و در زیبایی و هارمونی (هماهنگی) حاکم بر روابط آن توجه میکنم؛ درمییابم که واقعیات هویدای جهان روبروی من در اصل؛ پروژکت (نورافکنی) همین پدیدارهای جهان بر پرده بینهایت عریض سینمای خداوند جهان است که با آن فرم بیهمتای خداییاش مرا لبریز از محتوایی بنام حقیقت مستور میکند.
شهید بزرگوار مرتضی آوینی، چراغی بود که از نور هستی منور گشته؛ به مقام اشراق و نورافشانی رسیده بود و به همین دلیل، سینمای شهید آوینی نیز، تنها سینمایی است که در آن دوره ۱۰ ساله استثنایی و تکرارنشدنی دفاع مقدس، توانست با دوربین حقیقتبین خویش، حجابهای کور و کر و گنگ کننده نفس اماره را بدَرد و با صداقتی عارفانه و شجاعتی خالصانه و حضوری عاشقانه در متن و قلب حوادث و واقعیتهای جنگ، ورود کرده و نفس مطمئنه خویش را در معرض اشراق مشکاة نورالسماوات و الارض حضرت احدیت اعلی قرار داده؛ به آئینه ای شفاف تبدیل کند که «سینمای حقیقت» یا «حقیقت سینما» را در آثاری بدیع و بیبدیل، به سمع و نظر عالمیان برساند. سینمای شهید آوینی معرف فرم ویژه و بومی سینمای دینی ایران اسلامی است که با قامتی بلند و سترگ بر سکوی سینمای جهان ایستاده و همآورد می طلبد.
«سرگرمی»، طعمه ای در دام تکنیک است تا حواس پنجگانه را به خود جلب و درگیر کند تا در لحظه ای مناسب و غافلگیرکننده، فرم بتواند قلب و حس(ششم) بیننده را هدف گرفته و شکار نماید.
فرم و تکنیک، مانند جسم و روح، درهم و بر هم اثر تلازمی اسپینوزایی دارند. هیچکدام از تکنیک و فرم به تنهایی ظهور و بروز و تاثیری ندارند اما وقتی که توسط هنرمند در تناسبی هارمونیک، منسجم و ظریف در هم تنیده شوند، یک موجود زنده سه بعدی (اثر هنری) به منصه ظهور می رسد؛ اثری زنده و پویا که قادر است به چراهای نقد، پاسخ دهد و از خود دفاع کند. فرم به «چگونهها» و تکنیک به «چهها» پاسخ میدهد. فرم، دوست و ملازم صداقت است و از این رو فرم؛ مکانیزمهای دفاعی ناخودآگاه را دور زده، از دست سانسور می گریزد تا انگیزه های پنهان و درون دادههای دغدغهمند، ناخودآگاه نویسنده و کارگردان و بازیگر را شجاعانه و بیهیچ غرضی بهنمایش درآورد.
فرم، جهان بینی حسی هنرمند است که از موجودیت هنر کلی هستی سرچشمه می گیرد. فرم از واقعیات شروع می شود و با رد شدن از ظواهر واقعیات به حقیقت ناپیدا و پنهان در لابلای روابط پیچیده اما منسجم حاکم بر اجزای آن واقعیات می رسد تا حسی زیبا و سُکرآور از کل را به اشتراک بگذارد. به زعم باور بزرگان سینما، سرگرمی باعث هیجان و هیجان، ضامن بقای سینماست و حتی معتقدند که فرم، پدیده ای پساسرگرمی و وراهیجانی است ولی سینمای شهید آوینی تعریفی بدیع و بی بدیل از سرگرمی و هیجان را ارائه میدهد.
سینمای شهید آوینی بیننده را از سرگرمی عبور داده، به بهت و تسخیر می کشاند و هیجان دوپامینرژیک (نشاطآور) جسمی را تبدیل به انگیزش روانی و انگیزش روانی را به تحول روحی می رساند. سینمای شهید آوینی روح و روان و جسم بیننده را یکجا، به کشف و تماشای حقیقت مستور در واقعیت می نشاند تا بیننده نیز همچو او، از درک فرم بینهایت منسجم و ظریف و هماهنگ و زیبای حاکم بر اجزای کل هستی، به حس هنری سکرآور ساطع شده از هنر آفریدگار مصور عالم نائل آید و در دریای بیکران خلاقیت الله غرق شده، طعم جانشینی خداوند را بچشد.
در یک تقسیم بندی کلی، دو نوع فرم سینمایی در جهان وجود دارد. یکی فرم سینمای خداوند و دیگری فرم سینمای انسان. سینمای خداوند سینمای طبیعت و زندگی است و فرم خالق جهان، همان نظم خارق العاده ای است که بر روابط پیچیده تمام پدیده های عالم هستی جاری است. این فرم منحصر به خالق جهان بوده و بیهمتا و غیر قابل جعل است. زیرا فرم خالق از جنس خلق حقیقی و در حیطه قدرت خالق جهان است و بس.
فرم سینمای انسانِ مخلوق و جانشین خداوند اما تقلیدی از فرم خالق است و از آنجایی که روح خالق یکتا در انسان دمیده شده است، انسان نیز یکتاست. پس فرم سینمایی هر هنرمند نیز منحصر به خود هنرمند است. هر چقدر فرم سینمای انسانی به فرم سینمای خداوند شبیه تر و نزدیکتر باشد، بههمان نسبت از اصالت برخوردار است و برای دست یافتن به این اصالت؛ شهید آوینی معتقد است که باید از سه حجاب عبور کرد؛ حجاب خودبینی یعنی به رخ کشیدن خلاقیت و توانایی علمی و یکتایی سینماگر، حجاب تکنیک یعنی به رخ کشیدن توانایی های سینماگر در استفاده از ابزارها و تکنولوژی صنعت سینما و حجاب منفعت که همان ثروت اندوزی از طریق سینماست. اولی در درون خود هنرمند است و دومی در صنعت سینمای سرگرمی نهفته است و سومی در ذات کمپانی های سینمای تجاری نهادینه شده است.
به زعم شهید آوینی؛ هر یک از این سه حجاب حائلی است بین هنرمند و سینمای ناب دینی که اگر کنار زده شوند؛ هنرمند، حقیقت هنر را کاملا دریافت و همچو آینهای شفاف آن را منعکس می کند. در غیر اینصورت، عمل دریافت و انعکاس، جعلی و دروغین خواهد بود.
پس شرط سینمای دینی، حذف این سه حجاب از هنرمند دینی است. زیرا همین حجاب ها می تواند هنرمند را به جایی برساند که حتی در روایت موضوعات دینی بسیار حساسی همچو داستان مریم مقدس و فرزندش مسیح (ع)، در اثر مسخ ابلیس؛ غرض و مرض، قلب فیلم ساز را فراگرفته، اثری بنام مِری عرضه کنند که محتوای آن سراسر توهین، تحقیر و تحریف حقیقت زندگی و رسالت این ستارگان عالم ایمان شود؛ چرا که چشم حقیقت بین قلب اینان کور و کر و گنگ گشته و در گندآبی از فریب و غرور و تکبر و حماقت، دیگر قادر به دیدن و درک حقیقت نمی باشند.
در پس عبور از حجاب اول، خودبینی هنرمند تبدیل به خدابینی شده؛ بی همتایی فیلمساز در بیهمتایی خداوند حل می شود و هنرمند فنای فیالله گشته؛ همچون قطره ای باران، در دریای بیکران ناپدید شده و زان پس خود نیز دریا می شود. به قول استاد مرحوم دکتر محمد مددپور انسان چنان به حقیقت تقرب حاصل می کند که دیگر میان «من» هنرمند و حقیقت عالم هیچ حجابی نمی ماند و اینجاست که خداوند به انسان؛ زبان، بیان و حالی میدهد که حال آئینهگی نامیده می شود. زیرا هنرمند همانند آینهای شفاف، دقیقا آن چیزی را بیان میکند که در واقعیت میگذرد و نمیتواند دروغ بگوید. زیرا باطن انسان به نوعی پاکی و صافی رسیده که حالا حقیقتِ واقعیت برایش روشن و در وضعیت اشراق است و اشراق که به معنی نور ساطع شده از حقیقت است، هم بر جهان و هم بر قلب هنرمند، نور حقیقت را می تاباند تا او در مقام شهود قرار گیرد «حجابِ راه تویی حافظ از میان برخیز خوشا کسی که در این راه بی حجاب رود».
برای عبور از حجاب دوم، هنرمند در فراگیری و بهکارگیری تکنیک سینما، بهقدری سعی و تلاش علمی تجربی می کند تا حقیقتا ملقب به استاد تکنیکال سینما می شود تا جاییکه مهارتش در تکنیک، از لایه خودآگاه به عمق لایه ناخودآگاه نفوذ کرده و از آن پس به صورت خودکار در خدمت هنرمند قرار می گیرد و دیگر لازم نیست هنرمند حتی به تکنیک و تمهیدات سینمایی فکر و توجه و وقت صرف کند اما برای عبور از حجاب سود و منفعت، یک همت و ایثار و شعور ملی در همه ابعاد و اجزای جامعه لازم است. یعنی اینجا دیگر فیلمساز بهتنهایی نمی تواند این حجاب را بهکناری بزند.
مساله مهم در این مرحله، مساله معیشت و آرامش روحی روانی فیلمساز است. اگر فیلمساز دینی مورد حمایت آحاد جامعه و خصوصا مسئولین عالی رتبه جامعه قرار بگیرد، دیگر انگیزه ای برای منفعت طلبی نداشته و تمام هم و غم خود را برای ساخت فیلم می گذارد. به همین دلیل است که صاحبان دولتی و نیز خصوصی کمپانی های فیلم سازی جهان، دستمزدهای آنچنانی به عوامل سینمایی خود می دهند. زیرا آنها می دانند که اهمیت یک فیلمساز نه تنها از یک قاضی یا دانشمند کمتر نیست که در مواقعی حساس، یک فیلمساز حتی مهمترین عضو یک جامعه محسوب می شود و دقیقا به همین دلیل است که سینماگران پوینده راه شهید آوینی، هنگام بحث از آسیب شناسی سینمای دینی، همواره و در هر موقعیتی می گویند که یکی از اصلی ترین نیازهای سینمای دینی ما ایجاد بزرگترین کمپانی فیلمسازی قرآنی جهان در ایران اسلامی است.
با مروری در نگرش استاد محمد مددپور به سینمای شهید آوینی؛ میتوان اصول سینمای دینی را اینگونه خلاصه کرد:
۱- انطباق کامل فیلم با واقعیت بیرونی.
۲- داشتن جرات و صداقت کافی در روایت بی پرده فیلم.
۳- جلوگیری از الینه شدن در برابر سینمای غرب و شرق.
۴- پرهیز از جذابیت های کاذب، بی ربط و تحمیلی سینمایی.
۵- پرهیز از هرگونه تصنع در هر جزیی از اجزاء سازنده فیلم.
۶- دوری از پیچیدگی و رسیدن به بداهت و سادگی در روایت فیلم.
۷- توجه فیلمساز به وظیفه دینی الهی و نه صرفا وظیفه سازمانی حرفه ای.
۸- استفاده درست از دیالوگهای درست و نریشن (روایت داستان) صحیح جهت شفافیت بخشی به فهم تصاویر و درک دقیق حقیقت فیلم.
۹- پرهیز کامل از گرایش بهسوی جنبه های سیاسی تبلیغی در فیلم و توجه و تمرکز کامل بر جنبه های معنایی و حقیقی اثر.
۱۰- تزکیه نفس فیلمساز از طریق برداشتن حجاب های سه گانه و نیز هدف قرار دادن فطرت بیننده و موضوعات فطری و جهان شمول مخاطب و نه موضوعات صرفا سرگرم کننده و جنبه های غریزی مخاطب.
از آنجایی که اصل سرگرمی و اصل لذت، دو اصل اساسیِ تجارت صنعت سینمای غیر دینی است، بنابراین در سیاست گذاری تولیدات سینمای غیر دینی، از سه بخش نهاد، ایگو (خود) و سوپرایگوی (وجدان اخلاقی) شخصیت انسان؛ بیشتر و غالبا، بخش نهاد شخصیت و صرفا تکنیک و تمهیدات سینمایی این صنعت مورد توجه خاص قرار می گیرد و در نتیجه آنچه بر پرده عریض سینمای جهان منعکس می شود؛ تحریکگر حواس پنجگانه خصوصا قوه بینایی بیننده است که نهایتا قادر است هورمون های دوپامینرژیک و یا آدرنالینی را در خون آزاد کند تا بیننده به هیجان های عدیده جسمی دست یابد ولی هرگز بسان سینمای دینی شهید آوینی، به مرحله هنر که با قلب و حس و جنبه سوپرایگوی شخصیت و یا حتی بالاتر از آن با روح بیننده سروکار دارد منتهی نمی شود.
در سینمای اشراقی شهید آوینی گرچه سینماگر باید بر تکنیک در حد اعلی مسلط باشد اما این هدف نهایی نیست و مرکز توجه فیلمساز نهتنها بر تکنیک خودآگاه نبوده بلکه بر حقیقت ناخودآگاه خویش استوار است؛ بی هیچ نیاز و گرایشی برای خودنمایشگری. بهراستی کم هستند انسانهایی که قادر باشند از این سه حجاب عبور کنند و شجاعت و شوق کافی برای رسیدن به حقیقت سینما یا سینمای حقیقی را داشته باشند. زیرا چه بسا در این مسیر، رهرو راه شهید آوینی نیز، شاید دست به انتخابی عظیم همچون شهادت در راه عشق بزند!
* فیلمنامه نویس و پژوهشگر سینما
نظر شما