گمشده در آمستردام؛ با چمدانی پر از هیچ!
منبع : خبرورزشی
آیا استقلال با ونگوگ به توافق رسیده است؟ آیا آوردن سرمربی مسی به استقلال مثل بیرون آوردن ونگوگ از قبر، کمی تا قسمتی فانتزی نیست؟
به گزارش خبرورزشی، پیگیری این نوشته پیگرد قانونی دارد. هر نوع تصادف و تشابه میان این قصه و داستان سفر مدیران یک باشگاه به هلند، الکی مثلا اتفاقی است!
زمستون از اونایی بود که انگار از توی یه رمان فانتزی فرار کرده بود. برف نمیبارید، بلکه خبرهای ضد و نقیض میریخت. علی نظری و تاجرنیا سوار بر اسبهای اداری، هر روز میرفتن به قلعه جلسات. دو ماهِ تموم دنبال ماتزاری بودن. هر بار درِ قلعه رو باز میکردن، فقط یه دود بنفش بیرون میاومد و صدایی مبهم میگفت: «هنوز تصمیمگیری نشده.»
تو اون مدت، تیم هی گل میخورد، هوادارا هی خمیازه میکشیدن، و حتی اون پیرمردی که همیشه کنار زمین فریاد میزد، حالا فقط با صدای توی دلش اعتراض میکرد.
بعد گفتن: «برگردیم به نقشه، بریم سرزمین پنیر و رنگ، آمستردام!»
رفتن. ولی نه موزه ونگوگ رفتن، نه مادام توسو. حتی از کنار مغازهی سوغاتیهای چوبی هم رد نشدن. کل سفرشون شبیه یه بازی ویدیویی بود که همهچیش قفل بود. نه کلیدی داشتن، نه مأموریتی انجام دادن.
قرار بود یه مربی هلندی بیارن. گفتن اهل فلسفه فوتبالیه. گفتن اسمش مثل جادوگرای قدیمیه. ولی فقط با یه کیف برگشتن. توی کیف؟ فقط یه بسته ویفر، یه قهوه فوری و یه لیست از مربیهایی که “فعلاً در دسترس نیستن”.
هوادارا برگشتن به دنیای خاکستری خودشون. یکی نوشت: “اگه ونگوگ زنده بود، با قلممو میرفت لب خط و ترکیب میچید.” یکی دیگه نوشت: “ما حتی پنیر گودا هم گیرمون نیومد، چه برسه به مربی.”
زمین تمرین خالیه. توپها یخ زدن. بازیکنها توی مه گم شدن. مربی هنوز تو راهه. شاید روی دوچرخه، شاید با قایق، شاید هم اصلاً فقط یه افسانهست که توی جلسهی بعدی، دوباره قراره راجعبهش حرف بزنن… و هیچوقت نیاد.