فاشیسم صهیونیستی؛ بزرگترین چالش انسانی در عصر سلطه
رویارویی با پروژه صهیونیستی دیگر صرفاً مسالهای فلسطینی نیست بلکه به نقطه تلاقی خطرناکی میان فاشیسمهای دینی، طمعورزیهای امپریالیستی و نگرشهای نژادپرستانه مدرن تبدیل شده است.

ناصر سعید- تحلیلگر فلسطینی: رویارویی با پروژه صهیونیستی دیگر صرفاً مسالهای فلسطینی نیست، بلکه به نقطه تلاقی خطرناکی میان فاشیسمهای دینی، طمعورزیهای امپریالیستی و نگرشهای نژادپرستانه مدرن تبدیل شده است. صهیونیسم با حمایت همهجانبه غرب توانسته رژیم اشغالگر را به الگویی برای سرکوب، نظارت، پاکسازی نژادی و کنترل از راه دین و فناوری بدل کند. تجربه آن اکنون به عنوان ابزاری جهانی برای مهار جوامع و درهم شکستن هویتهای مقاوم صادر میشود.
ادوارد سعید در این باره گفته است: «صهیونیسم امتداد امپریالیسم غربی است». این پروژه تنها مختص فلسطین نیست، بلکه بازتولید همان نظام سلطه در سطح جهانی است. مالک بننبی نیز در تحلیل پدیده استعمار گفته بود که استعمار تنها با زور تحمیل نمیشود، بلکه زمانی موفق است که در مردم «قابلیت استعمارپذیری» ایجاد کند، چیزی که صهیونیسم در سطح بینالمللی به دنبال آن است.
آنچه کریس هگز در مقاله شجاعانهاش درباره اتحاد فاشیسم مسیحی آمریکا با فاشیسم صهیونیستی افشا میکند، تنها نوک کوه یخ است. این اتحاد صرفاً تلاقی منافع نیست، بلکه همگرایی خطرناکی از دیدگاههایی تمامیتخواه است که انسانِ دیگر را یا باید کنترل کرد یا نابود.
امپراتوری آمریکا با ابزارهای رسانهای، مالی، نظامی و اقتصادی خود، پوشش کامل برای گسترش این نوع فاشیسم جدید را فراهم کرده است. همانگونه که سرمایهداری روزی از نازیسم حمایت کرد، امروز نیز واشنگتن رژیم صهیونیستی را نه فقط به عنوان متحد سیاسی، بلکه به عنوان ابزاری راهبردی برای بازطراحی منطقه و تثبیت سلطه جهانی حمایت میکند.
از ابتدا صهیونیسم تنها جنبشی سیاسی برای بازگشت یا ایجاد وطن نبود، بلکه پروژهای برای برتری نژادی مبتنی بر اسطورههای دینی بود. بهرهبرداری سازمانیافته از هولوکاست برای توجیه ایجاد یک رژیم استعماری بر خرابههای ملت دیگر انجام شد. رژه گارودی گفته بود که، «صهیونیسم دین نیست، بلکه نژادپرستی است که در پوشش دین پنهان شده»، و ایلان پاپه نیز نشان داده که نکبت فلسطین یک اقدام عامدانه پاکسازی نژادی بود.
امروزه صهیونیسم به منسجمترین نماینده ایده نژادپرستی جهانی بدل شده است. دین در اینجا کارکردی توجیهی برای اشغال، توسعهطلبی و کشتار دستهجمعی دارد.
اتحاد بین مسیحیت انجیلی صهیونیستی و پروژه صهیونیسم بر پایه اعتقاد مشترک به قوم برگزیده، سرزمین موعود و نابودی دشمن است. کریس هجز در کتاب «فاشیستهای آمریکایی» این اتحاد را ترکیبی از امپریالیسم و نمادگرایی دینی نژادپرستانه توصیف کرده است.
آنچه امروز در آمریکا از اوجگیری گفتمان برتری نژادی، نفرت از مهاجران و ممنوعیت نقد دانشگاهی اسرائیل میبینیم، نمود انتقال مدل صهیونیستی به داخل آمریکاست. چامسکی نیز گفته اسرائیل تبدیل به آزمایشگاهی برای سیستمهای سرکوبشده است که به متحدان صادر میشود. این در راستای بازطراحی جهان از طریق مهندسی ترس است.
اشغالگری اسرائیل دیگر یک مساله منطقهای نیست. اسرائیل ابزارهای نظارت و جاسوسی را به رژیمهای سرکوبگر در آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین صادر میکند.
ماکس بلومنتال در کتاب «دولت امنیتی اسرائیل» نشان میدهد که این رژیم نه تنها یک اشغالگر، بلکه مرکز جهانی برای تولید ابزارهای سرکوب است. تکنولوژیهای آن برای سرکوب معترضان در سراسر جهان به کار گرفته میشوند.
آنچه در غزه آزمایش میشود ـ از خفگی، نابودی، گرسنگی، تا سلاحهای هوشمند ـ بعداً به همه جا تعمیم مییابد، هر جا که ساختار سلطه احساس خطر کند.
سکوت در برابر فاشیسم مدرن صهیونیستی یعنی همدستی با منطق نسلکشی و نژادپرستی. جهانی که از آزادی و حقوق بشر دم میزند، نمیتواند در برابر رژیمی که بر پایه تطهیر قومی، قانونگذاری نژادپرستانه، تخریب خانهها، گروگانگیری پیکرها و ترور روزنامهنگاران استوار است، سکوت کند.
دفاع از فلسطین دیگر دفاع از یک خاک خاص نیست، بلکه دفاع از تعریف انسان است. علی شریعتی گفته بود: «آزادی موضع سیاسی نیست، بلکه تعریف انسان است». مقابله با صهیونیسم امروز دفاع از همین معناست، معنایی که در ذات خود تهدید شده است.
دیدگاه تان را بنویسید