گروه فرهنگ و هنر ایسکانیوز- «سربازان دسته جمعی به رویمان لبخند زدند و همه همدلانه جلو آمدند و گفتند در این ایام به خاطر مسائل امنیتی بسته است.ایام اربعین چه ربطی به تعطیلی یادمان وسط بغداد داشت؟»
«گفتم از راه بعید آمده ایم و همین یک بار عمرمان گذرمان به اینجا خورده و فقط یک تک پا نگاهی بیندازیم، به عربی سخت نبود. «لا» گفتن از آن هم راحت تر بود. در را باز میکرد که حداقل از روبرو میدیدیم. از زاویه ای که ما ایستاده بودیم، فقط وجه کناری طاق و ترک عمیقی بر دیوار آجری مشخص بود.»
«اولش می خواستیم از کربلا و با اتوبوس های عتبه برسیم خدمت جناب سلمان. توی روزهای اربعین اما تمام فکروذکر عتبه مدیریت عبورومرور زائرها در مسیرهای اصلی بود.»
روایت های فوق بخشی از کتاب «بدو دجله بدو» است که خواننده به راحتی متوجه خواهد شد نویسنده کتاب، جهت نوشتن بخشی از سفرنامه خود از کشور عراق زمان مناسبی را برای سفر به این کشور انتخاب نکرده و در ایام اربعین که تمام ظرفیت های عراق در خدمت خدمات رسانی به زوار سرور و سالار شهیدان اباعبدالله الحسین (ع) است زمان مناسبی برای گشت و گذار در عراق نیست و همانطور که مشخص است نویسنده در روایت اول با بسته بودن یادمان «نصب الشهید» در بغداد و در روایت دوم با تعطیلی «طاق کسری» در استان دیاله مواجه شده و در روایت سوم نیز تمام ظرفیت های حمل و نقل عراق در خدمت زائران اربعین قرار گرفته است و نویسنده در ادامه توضیح می دهد که برای رسیدن به مقصد مورد نظر، مجبور به استفاده از اوبر (اسنپ عراقی ها) شده که آن هم دردسرهای خودش را به همراه داشته است.
اینکه نویسنده چرا ایام اربعین را برای سفر به عراق و نوشتن سفرنامه خود انتخاب کرده سوالیست که در ذهنمان شکل گرفت و تاکنون جوابی برای آن پیدا نکردیم در صورتی که شاید اگر نویسنده تلاش میکرد تا سفر خود به این کشور را در ایامی غیر از اربعین انجام دهد طبیعتا با درهای بسته مواجه نمیشد و هم خودش می توانست از این مکان ها دیدن کند و هم اینکه در سفرنامه خود دست پر تر با مخاطبش سخن میگفت.
در میان خیل آثاری که این سالها درباره پیادهروی اربعین منتشر شدهاند، «بدو دجله بدو» تلاش دارد روایتی متفاوت ارائه دهد؛ روایتی که صرفاً در مسیر نجف تا کربلا متوقف نمیماند و سعی میکند عراق را از زوایای کمتر دیدهشده معرفی کند. اما آیا این تلاش به موفقیت انجامیده است؟
صفاییراد جسورانه به همراه همسرش سراغ بخشهایی از عراق رفته که بسیاری از زائران خصوصا ایرانی، آنها را نادیده میگیرند؛ بغداد، مدائن، بابل. همین انتخاب جسورانه نقطهی آغاز خوبی برای کتاب است؛ اما جسارت آغاز، الزاماً به معنای عمق روایت نیست. نویسنده گاها یک موقعیت یا مکان را رها کرده و به صحنهای دیگر پرش میکند. این پراکندگی و گریز از تمرکز، باعث شده «بدو دجله بدو» بیشتر به مجموعهای از مشاهدات پراکنده شبیه باشد تا یک سفرنامهی منسجم.
از دیگر ضعف های این کتاب میتوان به گسست در روایت اشاره کرد. با شروع مطالعه این کتاب ،گام به گام با نویسنده همراه هستیم. از همان ابتدا و با پیاده شدن نویسنده در فرودگاه نجف، شلوغی حرم امیرالمومنین علی (ع)، گام نهادن در وادی السلام، بازدید از برج بابل و گشت و گذار در بغداد و در نهایت دوستی و مهمانی در خانه فردی به نام جبار، به یکباره شاهد گسست داستان هستیم و بعد از منزل جبار دیگر خواننده شاهد ادامه ماجرا نیست و روایت این سفر با کمی کش دادن بی مورد در مورد کمک در چند موکب و نحوه رسیدن به فردودگاه تمام می شود.
پس ادامه روایت این سفر چه شد؟ آیا نویسنده در سفر اربعین به کربلا نرفته؟ اگر رفته چرا سفرش به کربلا را روایت نمی کند؟ آیا نویسنده در نوشتن ادامه سفرنامه خسته شده و کوتاهی کرده است؟ این چند سوالی است که در ذهن مخاطب شکل می گیرد و جوابی برای آن وجود ندارد.
نویسنده دغدغهی نوشتن دارد و این از ابتدا تا انتهای کتاب مشهود است. اما آنچه مغفول مانده، لایههای تحلیلی است. مخاطب بارها با اطلاعات جالب تاریخی، یا فرهنگی از مشاهدات نویسنده روبهرو میشود؛ اما نویسنده بهجای تعمیق آنها، عبور میکند. او میتوانست با رجوع به منابعی مانند گفتگو با مردم محلی روایت خود را غنا بخشد؛ اما این فرصتها از دست رفتهاند.
البته باید جانب انصاف را رعایت کرد و از خوبی های کتاب هم سخن گفت. این کتاب دارای اطلاعات خوبی از تاریخ کشور عراق است و در هر لوکیشنی اشاره ای به پیشینه تاریخی این کشور شده است. از نحوه به پادشاهی رسیدن ملک فیصل تا سقوط این پادشاهی به دست عبدالکریم قاسم، از رگ و ریشه صدام حسین تا به حکومت رسیدن و حواشی خانواده اش و... همه این موارد به قلمی شیوا و نثری عامیانه با ذکر جزئیات نگارش شده است. اما...
از بزرگی شنیدم که رضا امیرخانی گفته: «کشوری را که بشود با تور سفر کرد ارزش سفرنامه نویسی ندارد» چه حال آنکه معصومه صفایی راد علاوه بر «بدو دجله بدو» کتابی دیگر به نام «استانبولچی» دارد که روایتی از سفر به استانبول ترکیه است. اینکه نویسنده ای قصد کند با سفر به کشورهای دم دستی که برای همه ایرانیان شناخته شده است سفرنامه بنویسد به سلیقه شخصی خودش بستگی دارد اما اینکه چه حرف جدیدی برای مخاطب داشته باشد را می توان از میزان استقابل از کتاب و تعداد دفعات تجدید چاپ آن متوجه شد؛ زیرا هدف از سفرنامه نویسی آشنایی مخاطب با جغرافیا، فرهنگ، آداب و رسوم و حتی غذاهای کشور مقصد است و نوشتن از جایی مانند ترکیه و عراق هیچ اطلاعات جدیدی به مخاطب اضافه نمی کند.
«بدو دجله بدو» کتابی است که پتانسیل زیادی دارد. نثر روان، زاویهی دید و حتی تجربهی نویسنده. اما استفادهی ناتمام از این عناصر باعث شده اثری خلق شود که اگرچه قابلخواندن است، اما بهیادماندنی نیست.
کیانوش رضایی- فعال رسانه*
انتهای پیام/
نظر شما