۲۳ خرداد ۱۴۰۴، ۷:۴۶
کد خبر: 85861006
T T
۴ نفر

برچسب‌ها

نگین زاگرس، ماتم‌نشین سیاه بختی

۲۳ خرداد ۱۴۰۴، ۷:۴۶
کد خبر: 85861006
نگین زاگرس، ماتم‌نشین سیاه بختی

ایلام - ایرنا - وقتی طبیعت، در آتش بی‌مهری خاکستر می‌شود، درختانی که روزگاری نه‌چندان دور در این دیار سایه‌بان زندگی بودند و جان پناه روزهای آوارگی، سایه ساز خنک نوروز و امانی برای تابستان‌مان، حالا ستون‌های سوخته‌ اندوه شده‌اند.

به گزارش خبرنگار ایرنا، زیبایی که دلربایی جمالش شهره بوده و بلوط زارهایش جان پناه سنجاب‌های کوچک و مأمن حیات وحش، شاخه های تناورش لذت تاب بازی کودکان بود و دانه‌های سبز آبی «بنه» اش نقل محافل شبانه، اما حالا زخمی است و تن تب‌دار و نیم سوخته‌اش آبستن دردی است از فراموشی، خسته از غفلت، سوخته از بی‌مهری و ماتم‌نشین بخت سیاهش.

صدای خش‌خش برگ‌ها، بوی خاک نم‌خورده، وزش نسیمی ملایم از لابه‌لای شاخه‌های بلوط، این‌ها تصویرهای آشنای بهار در زاگرس بودند؛ تصویری که هر سال در دل مردمان این دیار نقش می‌بست و در حافظه‌ مسافران جاودانه می‌شد.

اما این روزها، جای آن همه سبزی و سکوت، صدای زوزه‌ آتش است که در کوه و دشت می‌پیچد، صدای زوزه حیواناتی است که بچه‌هایش در آتش سوخته‌اند و دود سیاهی از غفلت انسان‌ها که آسمان آبی را لکه دار می کند، زاگرس، این ریه‌ سبز غرب ایران، این عروس همیشه خندان کوهستان، امروز در شعله‌هایی می‌سوزد که نه از خشم طبیعت، بلکه از بی‌تفاوتی انسان زبانه کشیده است.

آتش‌سوزی های اخیر، نه فقط تنه‌ درختان کهن‌سال بلوط را به خاکستر نشانده، بلکه جان ده‌ها گونه‌ جانوری را گرفته و زخم‌هایی عمیق بر تن زمین این مادر داغدار روزگار انداخته است، آتش، با گام‌های بی‌صدا اما بی‌رحم، هر روز بخشی از خاطره‌ها، زیبایی‌ها و امیدهای ما را می‌بلعد و گاهی این فاجعه از جایی آغاز می‌شود که حتی به چشم هم نمی‌آید.

تکه‌ای شیشه‌ شکسته‌ رها شده در دل طبیعت، با انعکاس نور خورشید، می‌تواند علف‌های خشک را به آتش بکشد، یا فیلتر روشن یک نخ سیگار که بی‌هوا بر زمین انداخته شده، آتش زیر خاکستر، چاق کردن قلیان جوانانی مغرور، می‌تواند دامن عروس زاگرس را به شعله بکشد و درد ماجرا، تنها از غفلت نیست؛ گاهی از دل رنج است.

مردی که از فرط فشار زندگی، بیکاری و مشکلات مالی، به دامان طبیعت پناه می‌برد، در سایه‌ی بلوطی، آتشی کوچک روشن می‌کند، دلش می‌خواهد در گرمای یک فنجان چای داغ، غم‌هایش را موقتا کنار بگذارد، اما همان مرد، در فکر و خیال آتش زندگی خودش، یادش می‌رود آن شعله‌ کوچک را خاموش کند و همان آتش، ساعتی بعد، کوهی را می‌سوزاند

این فقط یک داستان نیست؛ حقیقتی‌ است که زاگرس این روزها بارها و بارها تکرارش را دیده است، آیا دیده‌اید بلوطی را که نیم‌سوخته ایستاده و برگ‌هایش در باد، بوی داغ سوختگی می‌دهند؟ آیا شنیده‌اید صدای پرنده‌ای که آشیانه‌اش در آتش خاکستر شده است؟ آیا لهیب داغ آتش زغال‌های گداخته، این آتش سوزی ها لذت طعم یک غذای خوشمزه را در ذهن تداعی می کند؟

این‌ها فقط حادثه نیستند، فریادی خاموش‌اند از طبیعت، که ما دیگر گوش شنیدنش را نداریم، در کنار همه‌ زیبایی‌ها، زاگرس امروز زخمی‌ است؛ زخمی از کم‌توجهی، نبود مدیریت بحران، کمبود امکانات و سهم‌خواهی انسان از طبیعت، بدون هیچ مسئولیتی در برابر آن.

اگر امروز این آتش بی توجهی که بر جان جنگل هایمان افتاده را خاموش نکنیم، فردا چیزی برای سوگواری باقی نمی‌ماند، بیایید زاگرس را تنها نگذاریم، جنگل های سرزمین طلوع آفتاب را دریابیم و بلند شویم، صدایمان را بلند کنیم و نگذاریم عروسی که روزی بهار را به ما هدیه می‌داد، در آتش بی‌تفاوتی ما خاکستر شود.

این فقط یک هشدار زیست‌محیطی نیست؛ بدانیم که تداوم آتش سوزی ها، صدای سوختن امید ماست که در پیش چشمانمان، عروس زیبای زاگرس لحظه به لحظه روزگارش خاکستر می شود.

اخبار مرتبط

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha