گفتوگو با برادرزاده مجید جواهری، مهندس عمران که شب اول حمله اسرائیل به ایران شهید شد و همسرش به طرز معجزهآسایی نجات پیدا کرد
یک درخت «مهری» را نجات داد
یک درخت، مهری را نجات داد. آن شب که انفجار، اتاق خواب خانه مهری و مجید را در شب سالگرد ازدواجشان، در مجتمع ارکیده شهرآرا تهران خراب و آن ها را از پنجره به بیرون پرت کرد، یک درخت دست به کار شد؛ شاخههایش زیر کتف دررفته مهری و دور جنین چهارماههاش حلقه زدند و آنها را تا صبح، میان آسمان و زمین، بیصدا در آغوش کشیدند. همان درختی که درست زیر سایهاش، پیکر بیجان مجید آرام گرفته بود.

یک درخت، مهری را نجات داد. آن شب که انفجار، اتاق خواب خانه مهری و مجید را در شب سالگرد ازدواجشان، در مجتمع ارکیده شهرآرا تهران خراب و آن ها را از پنجره به بیرون پرت کرد، یک درخت دست به کار شد؛ شاخههایش زیر کتف دررفته مهری و دور جنین چهارماههاش حلقه زدند و آنها را تا صبح، میان آسمان و زمین، بیصدا در آغوش کشیدند. همان درختی که درست زیر سایهاش، پیکر بیجان مجید آرام گرفته بود.
مهری، از حوالی سه بامداد ۲۳ خرداد تا ساعاتی بعد که امدادگران رسیدند، چشم از پیکر همسرش برنداشت. او را میدید که بیحرکت و بیصداست اما باور نمیکرد که دیگر جانی در بدنش نیست. مرگ، میان شاخههای یک درخت و سایه آرامِ ریشهاش، زندگی را از یکی گرفت و دو جان دیگر را بخشید؛ تا فردا که پیکر مجید جواهری را در بهشت زهرا به خاک بسپارند.
دلارام، خواهرزاده مجید که حالا داغدار تنها داییاش است به «هممیهن» میگوید مجید جواهری، متولد ۱۳۵۹، مهندس عمران بود و در پژوهشگاه علوم انسانی کار میکرد: «در کنار آن، کار بازسازی ساختمان و نجاری هم انجام میداد. مادرم همیشه میگفت از کودکی، همه کارهای فنی خانه با مجید بود. بعدها، با گشتوگذار در یوتیوب، علاقهاش به کارهای فنی بیشتر هم شد. تازه میخواست از پژوهشگاه استعفا بدهد و تماموقت به کار ساختمانی مشغول شود.»
دلارام میگوید مجید و همسرش مهری دهشیری، متولد ۱۳۶۷که معمار بود، از وقتی ازدواج کرده بودند با هم کار مشترک میکردند: «دایی سه ساله بود که پدرش فوت شد. او پدرش را نشناخت همانطور که دیگر پسرش را هم نخواهد دید. خیلی از این که دارد بچهدار می شود ذوقزده بود. مادرش را هم در کرونا از دست داد. او ستون فامیل ما، عاشق سفر، طبیعت و عاشق زندگی بود.»
مجید و مهری دو سال پیش در مجتمع ارکیده خانه خریده بودند، بازسازی خانه که تمام شده بود ازدواج کردند و به این خانه رفتند: «مهری چهارماهه باردار بود و آن شب اول حمله، اسراییل یک دانشمند هستهای را که در مجتمع آنها زندگی میکرده هدف قرار داد. مجید و مهری در اتاق خوابشان خواب بودند که دیوار اتاق کنده میشود و آنها به بیرون پرت میشوند. مهری جزو معدود بازماندگان ساختمانشان است. بعد از یک روز امدادگران به ما گفتند برای پیدا کردن مجید بروید بیمارستان رسول اکرم. خانواده به بیمارستان رفتند ولی پیدایش نکردند، رفتند کهریزک ولی آنقدر تعداد کشته شدهها زیاد بود که طول کشید پیدایش کنیم. تا اینکه دیروز خانواده در همان کهریزک شناساییاش کردند.»
به مهری دهشیری که از اولین شب حمله اسراییل به ایران جان به دربرده تازه امروز گفتهاند که دیگر مجید نیست؛ دلارام میگوید مادرش، خواهر مجید این خبر را به مهری داده: «مادرم هم اصلا حالش خوب نیست. او خواهرش را هم چند سال پیش از دست داد. مادربزرگم هم در دوران کرونا فوت شد.»
او از رنجی دیگر هم میگوید؛ رنجی مجازی اما واقعی: «در این روزهای عزاداری، دیدن پستها و نظراتی که قربانیان غیرنظامی را «غیرعادی» یا «وابسته» میدانند، برای من و خانواده ام بسیار آزاردهنده بوده است. دایی من، مجید، فقط یک آدم معمولی بود. کسی که عاشق ساختن بود، نه جنگیدن. این ساختمان، پر بود از خانوادههایی که دیگر در میان ما نیستند؛ انگار هر عکسی که از کشته شده های این جنگ منتشر می شود، می شود ملک مردم که هر قصه ای را برایشان می چینند. جهان باید بداند که این جنگ، فقط نظامیان و اهداف خاص را نمیکشد؛ زندگیهای عادی را، خانوادههای بیدفاع را هم نشانه رفته است.»