آنجا که خیال، سپر موشک شد

محمدمهدی قاسمی*

گروه فرهنگ و هنر ایسکانیوز_ کودکی، سرزمین خیال است؛ همان‌جا که هیولاها، پری‌ها و قصه‌ها در کنار هم زندگی می‌کنند. روان‌شناسان می‌گویند کودکان، جهان را در ذهن‌شان می‌سازند، نه فقط در آن زندگی می‌کنند. هر تصویری که می‌بینند، هر صدایی که می‌شنوند، بذر روایتی تازه می‌شود که سال‌ها بعد، لابه‌لای خاطرات‌شان سبز خواهد شد.

شاید ما بزرگ‌ترها تصور کنیم اتفاقی که در یک استودیوی شاد و رنگارنگ می‌افتد، فقط چند دقیقه اضطراب رسانه‌ای است و تمام می‌شود. اما واقعیت این است: در آن لحظه حمله موشکی به ساختمان شیشه‌ای صداوسیما، وقتی صدایی از راهروها گذشت و به گوش مجری‌ها رسید، خیال بسیاری از کودکان هم لرزید.

از دید روان‌شناسی، ذهن کودک درست مثل دوربین ضبط تصاویر خام است. تفاوتش با ذهن بزرگ‌سال این است که هنوز قاب‌بندی را بلد نیست. کودک نمی‌داند چه چیزی مهم است و چه چیزی تهدیدی واقعی نیست؛ همه‌چیز برای او واقعی است. او اگر صدای انفجار بشنود، حتی اگر تصویرش را نبیند، در ذهنش هزار تصویر می‌سازد.

حالا فکر کنید اگر در همان لحظه، مجری یا عروسک‌گردان، ترس‌شان را در صدا و نگاه‌شان رها می‌کردند، کودکان چه می‌دیدند؟ اولین چیزی که روان‌شناسان کودک می‌گویند این است: «اضطراب بزرگ‌ترها، وحشت کودک را هزار برابر می‌کند.»

ذهن کودک، تخیل را با واقعیت می‌دوزد و دوباره می‌بافد. روان‌تحلیل‌گرانی مانند فروید و بعدها اریکسون، تاکید کرده‌اند که کودک در مراحل رشد، از جهان بیرون نشانه می‌گیرد تا درونش را بسازد. در بحران‌ها، این نشانه‌ها اگر «امن» نباشند، مثل خرده‌شیشه در ذهن کودک فرو می‌روند.

مجریان شبکه کودک و نوجوان ـ در آن لحظه حمله ـ در واقع نقش یک «والد جایگزین» را بازی کردند. کاری که بسیاری از والدین واقعی در خانه شاید از عهده‌اش برنیایند. آن‌ها یادشان بود که «میکروفن روشن» فقط ابزار انتقال صدا نیست؛ بلکه «طناب نجات خیال» است.

وقتی کودک حس کند کسی هست که هنوز آرام است، هنوز لطیف حرف می‌زند، هنوز می‌خندد، مغزش پیامی واضح می‌گیرد: «دنیا هنوز امن است.» این دقیقاً همان نقطه‌ای است که رسانه کودک از یک «برنامه سرگرمی» فراتر می‌رود و کارکردی درمانگرانه پیدا می‌کند.

در روان‌شناسی کودک، اصطلاحی است به‌نام «حافظه تروماتیک». یعنی اگر در یک موقعیت استرس‌زا، هیچ روایت امنی برای کودک ساخته نشود، همان موقعیت تبدیل می‌شود به خاطره‌ای که بارها و بارها بازپخش می‌شود؛ شب‌ها در کابوس، روزها در اضطراب بی‌دلیل.

مجری‌ها و عروسک‌ها در شبکه نهال، همان «روایت امن» بودند. آن‌ها داستان را از کنترل ذهن کودک خارج کردند. نگذاشتند کودک، با نشانه‌های ناقص، برای خودش فاجعه‌ای هولناک بسازد. چون تخیل کودک، اگر بی‌راهنما رها شود، می‌تواند ده برابر واقعیت، تاریک و ترسناک باشد.

شاید مهم‌ترین نکته روان‌شناسی این است: کودکان نمی‌توانند مثل بزرگ‌ترها اخبار را تحلیل کنند. آن‌ها رسانه را «واقعی‌تر از واقعیت» می‌بینند. اگر یک مجری کودک بترسد، کودک احساس می‌کند همه دنیا به خطر افتاده. اگر مجری با لبخند ادامه دهد، کودک خیال می‌کند حتی در میان گلوله هم می‌شود قصه ساخت.

این قهرمانی نیست که فقط برای حرفه‌ای بودن رسانه لازم است؛ این یک مسئولیت تربیتی است. وقتی یک شبکه کودک، حتی در بدترین شرایط، «مرز خیال» را از دست نمی‌دهد، یعنی یادمان هست مهم‌ترین خط قرمز رسانه، سلامت روان نسل فرداست.

بیایید کمی روراست باشیم؛ ما اغلب به آموزش مجریان، اتاق بحران، پشتیبانی امنیتی و کنترل تجهیزات فکر می‌کنیم؛ اما چند بار تمرین کرده‌ایم که «اگر حمله‌ای شد، چطور خیال کودک را نجات دهیم؟» این حادثه، برای مدیران و مربیان شبکه کودک یک یادآوری است: رسانه برای کودک فقط یک سرگرمی نیست، «پناهگاه روانی» است.

امروز که می‌نویسم، کودکان آن روز شاید جزئیات اتفاق را یادشان نمانده باشد؛ اما در ناخودآگاه‌شان این تصویر حک شده: «وقتی انفجار شد، هنوز یکی بود که با من قصه گفت.» همین جمله ساده، شاید بزرگ‌ترین مانع برای شکل‌گیری یک ترومای طولانی‌مدت باشد.

ما در رسانه ملی، شاید هیچ‌وقت نتوانیم جلوی همه بحران‌ها را بگیریم؛ اما می‌توانیم یاد بگیریم چطور خیال کودکان را از تیر و گلوله سالم بیرون بیاوریم. شاید اگر روزی دوباره، اتفاقی در جام‌جم بیفتد، تنها چیزی که در ذهن بچه‌ها می‌ماند، صدای گلی باشد که گفت: «ادامه... ادامه...»
و این یعنی: «خیال، سپر گلوله شد.»

محمدمهدی قاسمی فعال رسانه*

انتهای پیام/

کد خبر: 1274592

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • 0 + 0 =