رادیو تیتر | ویژه اقتصاد / ۲۵

پادکست | ۶ تصمیم اقتصادی ویژه که دنیا را تکان داد

تاریخ تنها در میدان‌های جنگ یا با امضای پیمان‌های صلح نوشته نمی‌شود. گاهی اوقات، سرنوشت میلیون‌ها انسان و نقشه اقتصادی جهان، نه با صدای غرش توپ، که با سکوت یک خودکار روی یک سند در اتاقی ساکت تغییر می‌کند.

پادکست | ۶ تصمیم اقتصادی ویژه که دنیا را تکان داد

این داستان شش تصمیم اقتصادی است؛ تصمیماتی که توسط سیاستمداران و اقتصاددانان با یک هدف مشخص گرفته شدند، اما نتایجشان چنان غیرمنتظره، عظیم و سرنوشت ساز بود که حتی خودشان نیز از ابعاد واقعی کاری که کرده بودند، شگفت زده شدند. تصمیماتی که در ظاهر، حرکاتی بوروکراتیک یا فنی به نظر می رسند، می توانند موج هایی بسازند که دهه ها بعد، سواحل دوردست را در هم بکوبند.

پادکست صوتی:

۱. شوک نیکسون (۱۹۷۱): روزی که پول از طلا جدا شد

ریچارد-نیکسون

اوایل دهه ۱۹۷۰. آمریکا درگیر جنگ پرهزینه ویتنام است و ذخایر طلای آن به سرعت در حال کاهش است، زیرا کشورهای دیگر طبق توافق "برتون وودز"، دلارهای خود را با طلای آمریکا معاوضه می کنند. اقتصاد جهانی بر پایه این اصل استوار بود: دلار آمریکا ارزشی معادل طلا دارد.

در یک سخنرانی تلویزیونی در ۱۵ آگوست ۱۹۷۱، ریچارد نیکسون، رئیس جمهور وقت آمریکا، به طور ناگهانی و یک جانبه اعلام کرد که قابلیت تبدیل مستقیم دلار به طلا را به حالت تعلیق درمی آورد. این اقدام که به "شوک نیکسون" معروف شد، در عمل به سیستم پولی جهانی که از سال ۱۹۴۴ حاکم بود، پایان داد. هدف نیکسون ساده بود: جلوگیری از خالی شدن خزانه طلای آمریکا.

این تصمیم جهان را وارد عصر ارزهای شناور کرد. دیگر ارزش پول ها به طلا وابسته نبود، بلکه بر اساس عرضه و تقاضا در بازارهای جهانی تعیین می شد. این اتفاق، راه را برای جهانی شدن سریع امور مالی، ایجاد ابزارهای پیچیده مالی و نوسانات شدید ارزی باز کرد. دنیای مالی مدرن، با تمام فرصت ها و بحران هایش، در همان شب متولد شد؛ پیامدی که بسیار فراتر از هدف اولیه نیکسون برای حفظ طلای آمریکا بود.

۲. توافق پلازا (۱۹۸۵): وقتی کمک به آمریکا، ژاپن را به زانو درآورد

توافق-1985

اواسط دهه ۱۹۸۰. ارزش دلار آمریکا به شدت بالا رفته و صادرات این کشور را گران و غیررقابتی کرده بود. کسری تجاری آمریکا سر به فلک کشیده بود، در حالی که ژاپن و آلمان از صادرات ارزان خود به آمریکا سود می بردند.

در هتل پلازای نیویورک، پنج قدرت اقتصادی بزرگ جهان (آمریکا، ژاپن، آلمان غربی، فرانسه و بریتانیا) توافق کردند که با مداخله هماهنگ در بازارهای ارز، ارزش دلار را نسبت به ین ژاپن و مارک آلمان کاهش دهند. هدف، کمک به اقتصاد آمریکا و کاهش عدم توازن تجاری بود.

توافق موفق بود و ارزش ین به سرعت دو برابر شد. اما این تقویت ناگهانی، به صادرات ژاپن که موتور اقتصادش بود، ضربه سختی زد. دولت ژاپن برای جبران این رکود، نرخ بهره را به شدت کاهش داد و پول ارزان را به اقتصاد تزریق کرد. این پول ارزان، به جای تولید، به سمت بازار سهام و املاک سرازیر شد و یکی از بزرگ ترین حباب های اقتصادی تاریخ را ایجاد کرد. وقتی این حباب در اوایل دهه ۹۰ ترکید، ژاپن را وارد یک دوره رکود طولانی به نام "دهه گمشده" کرد؛ دوره ای که اثرات آن تا به امروز باقی است. آن ها برای حل یک مشکل، مشکلی به مراتب بزرگ تر برای خودشان ایجاد کردند.

۳. لغو قانون گِلَس-اِستیگال (۱۹۹۹): برداشتن دیواری که برای محافظت ساخته شده بود

سیاستمداران-2

اواخر دهه ۱۹۹۰ و اوج خوش بینی به بازار آزاد. قانونی به نام "گِلَس-اِستیگال" که پس از بحران بزرگ ۱۹۲۹ تصویب شده بود، به مدت ۶۰ سال بانک های تجاری (که پول مردم را نگه می دارند) را از بانک های سرمایه گذاری (که معاملات پرریسک انجام می دهند) جدا کرده بود.

در سال ۱۹۹۹، دولت کلینتون با حمایت هر دو حزب، این قانون را رسماً لغو کرد. منطق این بود که این قانون قدیمی شده و مانع از رقابت بانک های آمریکایی در صحنه جهانی می شود. آن ها می خواستند "ابر بانک هایی" بسازند که بتوانند هر نوع سرویس مالی را ارائه دهند.

این تصمیم به بانک های تجاری اجازه داد تا با سپرده های مردم، وارد معاملات بسیار پرریسک در بازار مسکن و اوراق بهادار شوند. این کار، فرهنگ ریسک پذیری افسارگسیخته ای را در وال استریت حاکم کرد. بسیاری از تحلیل گران معتقدند که همین ادغام، بانک ها را به قدری بزرگ و در هم تنیده کرد که در بحران مالی ۲۰۰۸، دولت ها چاره ای جز نجات آن ها با پول مالیات دهندگان نداشتند (پدیده "Too Big to Fail" یا "بزرگ تر از آنکه ورشکست شود"). دیواری که برای جلوگیری از یک فاجعه ساخته شده بود، برداشته شد و ۹ سال بعد، فاجعه رخ داد.

۴. ورود چین به سازمان تجارت جهانی (۲۰۰۱): یک بازی برد-برد که یک بازنده بزرگ داشت

چین

آغاز قرن بیست و یکم. چین یک قدرت اقتصادی در حال ظهور است. ایده غالب در غرب این بود که اگر چین به اقتصاد جهانی بپیوندد و عضو سازمان تجارت جهانی (WTO) شود، نه تنها اقتصاد جهان رشد می کند، بلکه خود چین نیز به ناچار به سمت دموکراسی و آزادی های بیشتر حرکت خواهد کرد.

در سال ۲۰۰۱، پس از سال ها مذاکره، با حمایت قاطع آمریکا و اروپا، چین به عضویت کامل WTO درآمد. این کار موانع تجاری را از سر راه صادرات ارزان چین برداشت.

رشد اقتصادی چین حتی از خوش بینانه ترین پیش بینی ها نیز فراتر رفت و میلیون ها نفر را از فقر نجات داد. اما این اتفاق یک روی دیگر هم داشت که کمتر کسی آن را پیش بینی می کرد: "شوک چین". سیل کالاهای ارزان چینی، باعث نابودی سریع و وسیع بخش تولیدی و کارخانه ای در آمریکا و اروپا شد. میلیون ها کارگر شغل خود را از دست دادند و مناطقی که زمانی قطب صنعتی بودند به ویرانه های اقتصادی تبدیل شدند. این نارضایتی عمیق اجتماعی، به یکی از ریشه های اصلی ظهور پوپولیسم و تحولات سیاسی بزرگ در غرب در دهه بعد تبدیل شد.

۵. تحریم نفتی اوپک (۱۹۷۳): وقتی نفت به یک سلاح تبدیل شد

نفت

اکتبر ۱۹۷۳. جنگ یوم کیپور میان اسرائیل و کشورهای عربی در جریان است. آمریکا از اسرائیل حمایت می کند.

سازمان کشورهای صادرکننده نفت (اوپک) به رهبری کشورهای عربی، در اقدامی هماهنگ، صادرات نفت به کشورهای حامی اسرائیل (از جمله آمریکا و اروپای غربی) را تحریم کردند. هدف، یک فشار سیاسی کوتاه مدت بود.

این تصمیم نه تنها باعث بحران انرژی، صف های طولانی بنزین و افزایش چهار برابری قیمت نفت شد، بلکه ساختار اقتصاد جهانی را برای همیشه تغییر داد. اولاً، این اقدام به دوره طلایی رشد اقتصادی پس از جنگ جهانی دوم پایان داد و پدیده جدیدی به نام "رکود تورمی" را به جهان معرفی کرد. ثانیاً، ثروت و قدرت اقتصادی عظیمی را به کشورهای نفت خیز خاورمیانه منتقل کرد. و ثالثاً، کشورهای غربی را برای اولین بار به فکر "امنیت انرژی" و سرمایه گذاری گسترده روی منابع انرژی جایگزین و خودروهای کم مصرف انداخت. یک تصمیم سیاسی، به یک انقلاب اقتصادی و ژئوپلیتیکی تبدیل شد.

۶. ایجاد یورو (۱۹۹۲): یک پول مشترک برای قاره ای نامتحد

اتحادیه_اروپا

اوایل دهه ۱۹۹۰، پس از فروپاشی دیوار برلین. رهبران اروپا به دنبال تعمیق اتحاد قاره و جلوگیری از تکرار جنگ های گذشته بودند.

در پیمان ماستریخت، رهبران اروپایی توافق کردند که یک واحد پول مشترک به نام "یورو" ایجاد کنند. این یک پروژه سیاسی بلندپروازانه بود که هدفش پیوند دادن سرنوشت کشورهای اروپایی به یکدیگر بود.

یورو با موفقیت راه اندازی شد، اما یک نقص طراحی مرگبار در قلب آن وجود داشت: این یک اتحادیه پولی بود، بدون آنکه یک اتحادیه مالی باشد. یعنی همه از یک پول استفاده می کردند، اما هر کشور سیاست های مالیاتی و بودجه ای خودش را داشت. این نقص در سال های خوب پنهان بود، اما پس از بحران ۲۰۰۸ خود را نشان داد. کشورهایی مانند یونان، اسپانیا و پرتغال که دچار بحران بدهی شدند، دیگر نمی توانستند با کاهش ارزش پول ملی خود، اقتصادشان را نجات دهند. از طرفی، آلمان قدرتمند نیز تمایلی به پرداخت بدهی های آن ها نداشت. این نقص ساختاری، کل پروژه اتحادیه اروپا را تا مرز فروپاشی پیش برد و بحرانی را رقم زد که بسیار فراتر از یک نوسان اقتصادی ساده بود.

تیترکوتاه مدیا

برگزاری نمایشگاه فرش دستباف ایران در شهریور ماه

دیگران می‌خوانند
اینستاگرام تیتر کوتاه

نظر شما

اخبار